کد مطلب:370003 شنبه 21 اسفند 1395 آمار بازدید:603

74: ولا تردّ دعائی علیّ ردّا، فانّی لا اجعل لک ضّا، ولا ادعو معک ندّا.
 امام سجاد علیه السلام در این قطعه از دعای شریف مكارم الاخلاق به پیشگاه الهی عرض می كند: بار الها! دعای مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه برای تو مخالفی قرار داده ام و نه با تو مماثل و همتایی را خوانده ام .

دعا یا برترین عبادت 

به خواست خداوند توانا، این سه جمله از كلام حضرت زین العابدین (ع ) موضوع بحث و سخنرانی امروز است . عبادت و بندگی در پیشگاه باری تعالی عبارت از تذلّل و خضوع عابد در حضور معبود و آفریده در مقابل آفریدگار است ، و این امر طبق دستور شارع ، به صورت قیام وقعود یا ركوع و سجود انجام می شود. اما دعا و درخواست از خداوند، برتر و افضل از هر عبادتی است .

قلت لابیجعفر علیه السلام : ای العبادة افضل ؟ فقال : ما من شی ء افضل عنداللّه عزوجل من ان یساءل ویطلب ممّا عنده . (293)

راوی می گوید: از امام باقر(ع ) سؤ ال كردم كدام عبادت نزد خداوند افضل است ؟ فرمود: هیچ چیزی نزد باری تعالی افضل و برتر از این نیست كه مورد تمنّی و درخواست واقع شود و سؤ ال كننده از وی بخواهد آن را كه نزد اوست .

دعا و درخواست بندگان از حضرت حق آنقدر مهمّ است كه در قرآن شریف آمده :

قل ما یعبوا بكم ربّی لولا دعاءكم ؟ (294)

پیمبر گرامی ! به مردم بگو: اگر دعا و درخواستتان نمی بود، پروردگار من به شما اعتنا نمی كرد و نزد او قدر و ارزشی نمی داشتید.

دعا اظهار نیازمندی است 

برتری دعا بر عبادت شاید از این جهت باشد كه عبادت حاكی از خضوع و تذلّل نهایی عابد در مقابل معبود است ، ولی دعا علاوه بر خضوع و تذلّل ، از فقر و نیازمندی دعا كننده در پیشگاه الهی حكایت می كند، به عبارت دیگر می توان گفت : عبادت كننده مراتب اطاعت و فرمانبری خویش را در مقابل معبود ظاهر می سازد، ولی دعا كننده در واقع دست گدایی دراز كرده و مراتب نیازمندی خود را در برابر پروردگار ابراز نموده و عملا به این آیه شریفه جامه تحقّق پوشانده است :

یا ایها الناس انتم الفقراء الی اللّه واللّه هو الغنی الحمید. (295)

ای مردم ! همه شما فقرای درگاه باری تعالی هستید و خداوند است كه غنیّ بالذّات و مورد ستایش است .

با توجه به آنچه مذكور افتاد، روشن شد كه دعای واجد شرایط معنوی و مبیّن فقر و نیازمندی مخلوق به خالق ، بیش از عبادت ، بندگان را به خداوند نزدیك می كند و مایه علوّ درجات دعا كنندگان می گردد.

افراد با ایمان هر چه بیشتر به این مهم توجه نمایند و بر تعداد دعاها و تضرّعهای خویش ، هر چند برای حوایج كوچك باشد، بیفزایند، می توانند بیش از پیش به خداوند نزدیك شوند و از قرب معنوی زیادتری برخوردار گردند.

عن سیف التّمّار عن ابیعبداللّه علیه السلام قال : سمعته یقول : علیكم بالدّعاء فانّكم لا تتفرّبون بمثله ، ولاتتركوا صغیرة لصغرها ان تساءلوها، فانّ صاحب الصّغار هو صاحب الكبار. (296)

بزرگترین عامل تقرّب به خدا 

سیف تمّار می گوید: از امام صادق (ع ) شنیدم كه فرمود: بر شما باد دعا، چه آنكه با هیچ وسیله ای همانند دعا نمی توانید به قرب الهی نایل گردید و درخواست كوچك را به علت كوچكیش ترك نگویید، زیرا آن كس كه حوایج كوچك را برمی آورد، همان كسی است كه خواسته های بزرگ را برآورده می سازد.

با توجه به آنچه معروض افتاد، روشن شد كه : اولا ارزش معنوی دعا از عبادت بیشتر است ، و ثانیا هیچ عاملی بنده با ایمان را به قدر دعا به خداوند نزدیك نمی كند. جالب آنكه دعا كننده ، خود مستقیما و بلاواسطه با پروردگار سخن می گوید، بدون اینكه نزد مردم كمترین آسیبی به عزّ و احترامش وارد شود؛ فقر و تهیدستی خویش را شرح می دهد و درخواست گشایش می نماید و اَحَدی از وضع وی با خبر نمی شوند؛ از بیماری پنهان خود نام می برد، درخواست شفا می كند و كسی بر آن واقف نمی گردد. خلاصه ، قدر و منزلت دعا یك مهم است و اینكه دعا بدون واسطه انجام می شود و اسرار دعا كننده نزد این و آن فاش نمی گردد، مهم دیگر. حضرت علی (ع ) ضمن نامه حكیمانه و پرمحتوای خود كه به فرزندش امام مجتبی (ع ) نوشته ، از اصل دعا نام برده و بدون واسطه بودن آن را نیز خاطر نشان فرموده است :

واعلم انّ الّذی بیده خزائن السّماوات والارض قد اذن لك فی الدّعاء و تكلفّل لك بالاجابة وامرك ان تساءله لیعطیك و تسترحمه لیرحمك . ولم یجعل بینك وبینه من یخحبك عنه ولم یلجئك الی من یشفع لك الیه . (297)

توصیه علی (ع ) به فرزند 

فرزند عزیز! آن كسی كه تمام خزاین آسمانها و زمین در دست اوست ، به تو اجازه دعا داده و خود اجابت آن را تكفّل نموده است ، به تو امر نموده او را بخوانی تا عطایت فرماید، رحمتش را درخواست كنی تا مشمول رحمتت قرار دهد. بین خود و بین تو حاجب و دربانی قرار نداده و تو را ملجاء نساخته است كه برای دعا شفیعی با خود بیاوری .

دعا باب رحمت واسعه الهی است ، دعا می تواند بزرگترین مشكل را با كوچكترین درخواست حل كند و مهمترین تمنّای دعا كننده را به آسانی برآورده سازد.

عن ابیجعفر علیه السلام قال : لقد غفر اللّه تعالی لرجل من اهل البادیة بكلمتین دعابهماو فقیل : وما هما؟ قال : اللهم ان تعذّبنی فانا اهل ذلك وان تغفرلی فانت اهل ذلك . (298)

امام باقر(ع ) فرمود: خداوند مرد بادیه نشینی را برای دو كلمه دعا كه به زبان آورد، مشمول مغفرت خود قرار داد. عوض شد: آن دو كلمه چه بود؟ فرمود: به پیشگاه خداوند عرض كرد: بار الها! اگر عذابم نمایی من شایسته عذابم ، و اگر ببخشی و عفوم فرمایی تو شایسته عفو و مغفرتی .

در قرآن شریف آیات متعدّد، و در روایات اولیای اسلام احادیث زیاد رسیده است كه مسلمانان را به دعا ترغیب نموده و به استجابت آن وعده داده شده است ، ولی برای آنكه دعا مستجاب شود، شرایط متعدّدی ذكر گردیده و اگر در مواقعی دعا به اجابت نمی رسد، برای فقد یك یا چند شرط استجابت است ، و در اینجا بعضی از روایات كه حاوی پاره ای از شرایط استجابت دعاست ، به عرض شنوندگان محترم می رسد:

شرایط استجابت دعا 

عن سلیمان بن عمرو قال : سمعت ابا عبداللّه علیه السلام یقول : ان اللّه عزّوجلّ لایستجیب دعاء بظهر قلب ساه فاذا دعوت فاقبل بقلبك ثمّ استقین بالاجابة . (299)

یكی از شرایط استجابت دعا این است كه دعا كننده حدّ خود را بشناسد و به ارزشی كه دارد واقف باشد و درخواستی بالاتر از اندازه خویش ننماید كه مستجاب نخواهد شد.

وان لایساءل فوق قدره فانّه یستحق الحرمان . (300)

بالاتر از قدر خود دعا نكند و از خداوند نخواهد، كه چنین شخصی شایسته محرومیّت است .

دعا برخلاف نظام خلقت 

یكی از اموری كه در دعا اهمّیّت دارد و باید همواره به خاطر دعا كننده باشد، این است كه درخواستش برخلاف قوانین خلقت و سنن آفرینش نباشد؛ كسی دعا نكند كه همیشه جوان بماند و كبر سنّ او را پیر ننماید، دعا نكند كه به خواب و استراحت نیازمند نباشد و بتواند در طول عمر، شبانه روز كار كند و از سود آن بهره مند گردد، دعا نكند كه هرگز حافظه اش ضعیف نشود و همیشه قدرت حفظش محفوظ باشد و هر چه را كه در نوجوانی فرا گرفته تا پیری از یاد نبرد، و دیگر اموری از این قبیل كه نمی تواند موضوع دعا باشد و مورد درخواست از باری تعالی .

شناخت موانع استجابت 

موانع بسیاری می تواند سدّ راه استجابت دعا شود و نگذارد خواسته های دعا كننده تحقّق یابد و تمنّیّاتش برآورده شود. البته به هر نسبت كه دعا كنندگان از تعالیم دینی آگاهی بیشتر داشته باشند و موانع استجابت را بهتر بشناسد و در موقع دعا آنها را برطرف سازند، می توانند به گونه ای دعا كنند كه خواستها و تمنّیاتشان واجد صلاحیّت استجابت باشد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیه السلام كه خود مربّی مسلمین و معلم مدرسه انسان سازی بودند، این نكات را كاملا رعایت می نمودند، از این رو دعاهای آنان درباره مردم و درباره خودشان مستجاب بود. حتّی به موجب بعضی از روایات ، كسانی از ائمّه طاهرین علیه السلام در حكومت جبّاران گاهی در چند قدمی مرگ قرار گرفته اند و با دعا و توجه به حضرت باری تعالی خطر را گردانده اند و از مجلسی كه بنا بود در آن كشته شوند، به سلامت و در كمال عزّت خارج شده اند.

دعا و معرفت كامل 

مهمترین مانعی كه سدّ راه استجابت دعاست ، نقض معرفت در توحید و كمبود ایمان دعا كنندگان است . این مانع به قدری قوی و مهم است كه اگر دعایی با وجود تمام شرایط استجابت ، فاقد توحید كامل و ایمان تمام باشد، فیض استجابت شامل آن دعا نمی شود، و این مهم در خلال روایات با تعبیرهای مختلفی خاطر نشان گردیده و قطعه دعای شریف مكارم الاخلاق موضوع بحث امروز، شاهدی است واضح و برای عموم مسلمانان درسی است آموزنده و سعادت آفرین .

ولا تردّ دعائی علیّ ردا، فانّی لا اجعل لك صدّا، ولا ادعو معك ندّا.

بار الها! دعای مرا به خودم برنگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید نه برای تو مخالف و ضدّی قرار داده ام و نه با تو مماثل و همتایی را خوانده ام .

امام (ع ) در آغاز كلام عرض می كند: بار الها! دعای مرا به خودم برنگردان آنگاه كلام خود را با فاء سببیّت شروع نموده و دلیل آورده كه من نه برای تو ضدّ و مخالفی قرار داده ام و نه برای تو مماثل و همتایی را خوانده ام ، پس به این سبب دعای چنین انسان موحّدی شایسته استجابت است .

توضیح درباره ضدّ وندّ 

برای آنكه كلام حضرت زین العابدین (ع ) واضح شود و شنوندگان محترم به منظور امام (ع ) واقف گردند، لازم است درباره كلمه ضدّ و كلمه ندّ كه در دعای امام (ع ) آمده ، توضیح داده شود.

الضدّ هو عند الجمهور یقال لموجود فی الخارج مساو فی القوّة لموجود آخر ممانع له . (301)

ضدّ نزد عموم اهل لغت گفته می شود به موضوعی در خارج كه مساوی است در قوّه با موجود دیگر و مانعی است برای آن .

النّدّ المثل ، یقال : ما له ندّ ای ما له من نظیر. جمع : انداد. (302)

ندّ به معنای مثل است ، گفته می شود: برای فلان موضوع ندّی نیست ، یعنی نظیر ندارد، جمع ندّ، انداد است .

مثالی برای ضدّ 

پیش از آنكه وضع اتّحاد جماهیر شوروی دگرگون شود و رژیم كمونیستی ارزش خود را از دست بدهد، امریكا و شوروی دو ابر قدرت جهان بودند و ضدّ یكدیگر. امریكا طرفدار سرمایه داری بود و با رژیم اشتراكی سخت مخالف . اتّحاد جماهیر شوروی طرفدار رژیم اشتراكی بود و با سرمایه داری سخت مخالف . این دو رژیم از نظر تكنیك و صنعت پیشرفته بودند، هر دو سلاح اتمی ، موشك قارّه پیما و نیروهای مخرّب قوی داشتند، هر دو به كره ماه رفته ، به فضا دست یافته ، و از قدرتهای هماهنگ و یكسان برخوردار بودند، و چون با هم ضدّیّت داشتند، پیوسته برخلاف یكدیگر فعالیت می نمودند و هر یك می خواست آن دیگری را در هم بشكند و از قدر و وزن جهانیش بكاهد.

پس از نظر لغت می توان گفت كه در گذشته امریكا و شوروی ضدّ یكدیگر بودند، در قدرت با هم متساوی ، در هدف با هم مخالف ، و هر یك می خواست راه آن دیگری را سدّ نماید و مانع او شود. خداوند ضدّی ندارد، زیرا اولین شرطی كه ضدّ خداوند باید واجد آن باشد این است كه قدرتی همانند قدرت او داشته باشد، یا اینكه تمام عوالم هستی و همه نیروها و قدرتهایی كه در آن وجود دارد، آفریده خداوند است و به فرمان اوست .

الا لا الخلق والامر. تبارك اللّه ربّ العالمین . (303)

آگاه باشید آفرینش عالم و فرمانروایی جهان هستی اختصاص به او دارد و رفیع و عظیم است ؛ خداوندی كه مالك واقعی همه عوالم وجود است .

قرآن شریف در موارد متعدّد خاطر نشان ساخته است كه مالكیّت تمام عوالم هستی اختصاص به ذات اقدس الهی دارد و تصریح فرموده است :

ولم یكن له شریك فی الملك . (304)

برای ذات اقدس الهی شریكی در مالكیّت و حكومت وجود ندارد.

مالك جهان و قادر مطلق 

بنابراین ، ضدّی برای خداوند نخواهد بود. در قرون گذشته بعضی از افراد نادان در ذهن خویش خدایانی می ساختند به نام آلهه حیات و مرگ و باران و رزق و نظایر اینها و تصوّر می كردند كه این آلهه در نظام خلقت آنقدر قدرتمندند كه اگر اراده نمایند، می توانند با خداوند خالق ضدّیّت كنند و سدّ راه اراده او شوند. این سخنان موهوم و بی ارزش ، قابل بحث نیست . امّا در گذشته و حال ، افراد با ایمانی بوده و هستند كه در مواقعی تصوّر می كردند فلان قدرتمند مستبد آنقدر نیرومند و تواناست كه اگر مشكلی پیش آید و دست آن قدرتمند به گونه ای در كار باشد، آن مشكل حل نخواهد شد، مگر آنكه موافقت وی جلب شود و او راضی گردد. اینان در مقابل قدرت آن جبّار آنچنان خود را می باختند كه حتّی توجّه به خداوند و دعای در پیشگاه او را بی اثر می پنداشتند. این گروه با تصوّر باطل خود، ناآگاه برای خداوند در ذهن خویش جعل ضدّ می نمودند و اگر به فرض با چنین اندیشه باطل دعا می كردند، مستجاب نمی شد، زیرا معرفت ایمان به مقام شامخ حضرت ربّ العالمین ناقص بود و مصداق ایه شریفه :

وما قدروا اللّه حق قدره . (305)

بودند، آنان قدر و منزلت رفیع باری تعالی را آنطور كه باید بزرگ نشمردند و ادای حق آفریدگار را ننمودند.

دعا و فقد معرفت 

قال قوم للصادق علیه السلام : ندعو فلا یستجاب لنا. قال : لانّكم تدعون من لاتعرفونه . (306)

قومی به امام صادق (ع ) عرض كردند: دعا می كنیم و به استجابت نمی رسد، چرا چنین است ؟ حضرت فرمود: برای اینكه شما كسی را می خوانید كه او را نمی شناسید و درباره اش به شایستگی معرفت ندارید.

در حكومت بنی امیّه و بنی عبّاس افراد باایمان و شریفی همانند علیّ بن یقطین بودند كه در ظاهر به دولت جبّار خدمت می كردند و در باطن انجام وظیفه دینی می نمودند، حتّی در مواقعی بعضی از ائمه معصومین علیه السلام به آنان نامه محرمانه می نوشتند و درباره افراد مظلوم توصیه می كردند و آن ماءمورین پاكدل با علاقه مندی وظیفه محوّله را انجام می دادند و مؤ من گرفتاری را از بلا خلاص می كردند.

عبداللّه هبیری یكی از افرادی است كه با نیروی ایمان خود قدرت جبّاری را در هم شكست و عملا اثبات نمود كه برای آفریدگار جهان ضدّی قرار نداده است . خداوند بر اثر استقامت و ثبات ایمانی او، دعا و تمنّایش را به اجابت رساند و در كمال عزّت و سربلندی ، وی را به هدفش نایل ساخت و در اینجا خلاصه ای از قضیّه او به عنوان شاهد بحث ذكر می شود.

وزیر مغرور 

عبداللّه هبیری از افاضل دبیران و وجوه كتاب بود. در عهد مروانیان كارهای مهمی به عهده داشت . در دولت عباسیان مدّتی بیكار مانده و در مضیقه مالی قرار گرفته بود. برای حلّ مشكل خود ناچار هر روز بر اسب لاغری كه داشت سوار می شد و در خانه وزیر مقتدر ماءمون به نام احمد ابوخالد می رفت . او مردی تند و زود رنج بود. هر روز كه هبیری به او سلام می كرد، ناراحت و رنجیده خاطر می شد و دیدارش برای وزیر، گران بود. روزی وزیر بر اثر پیشامدی آزردگی خاصّی داشت . اول صبح كه از منزل خارج شد، هبیری نزدیك آمد و به وزیر سلام نمود. آن روز از دیدن وی سخت رنجید. یكی تز دبیران جوان خود را طلب نمود، به او گفت : برو هبیری را ملاقات كن و بگو مرد پیر و محنت زده ای هستی ، هر روز به دیدار من می آیی و مرا می رنجانی . من به تو شغلی نخواهم داد و كاری از تو نمی آید. برو در گوشه ای به عبادت مشغول باش . اگر به امید كاری نزد من می آیی ، از من قطع امید كن كه به تو كاری نخواهم داد. دبیر جوان می گوید: پیام وزیر تند بود و من شرم داشتم از اینكه آن سخنان را به هبیری بگویم . لذا سه هزار درهم از خود تهیه نمودم ، به دست غلامی دادم ، و او را با خود به منزل هبیری بردم . چون مرا دید، احترام كرد. به هبیری گفتم : آقای وزیر سلام رسانده و پیام داده برای من سنگین است كه پیرمرد محترمی هر روز در منزل من بیاید. فعلا شغلی مهیّا نیست . مبلغی را برای شما فرستاده ، خرج كنید، شاید كاری بعدا تهیه شود. چهره هبیری گرفت . چون غلام پول را نزدش آورد، از من پرسید: چقدر است ؟ گفتم : سه هزار درهم . سخت ناراحت شد. گفت : برادر، من نه گدا هستم و نه از او صدقه می خواهم . جوان دبیر می گوید: از سخن هبیری ناراحت شدم . گفتم : این پول از من است ، وزیر برای شما پولی نفرستاده . من شرم داشتم پیام تند وزیر را آنطور كه گفته است به شما بگویم . هبیری گفت : ما علی الرسول الا البلاغ : پیام آور وظیفه ای جز ابلاغ پیام ندارد، هر چه وزیر گفته تمام و كمال بگو و یك حرف آن را باز مگیر. تمام پیام وزیر را شرح دادم .

سخنان مرد متكی به خداوند 

هبیری پس از استماع سخنان وزیر گفت : اینك سخنان مرا بشنو و تمام و كمال با وزیر بگو، بگو آفریدگار هیچ كس را بی وسیله رزق ندهد، این عالم جهان اسباب و علل است و اینك كلید رزق عدّه ای را خداوند در كف تو نهاده و ذات تو در قبضه قدرت اوست ، و من برای دست یافتن به رزق خداوند، دری را جز در منزل تو نمی شناسم ، اگر رزقی مقدر فرموده ، به وسیله تو به من می رسد، و اگر مقدّر نفرموده ، از تو رنجشی ندارم ، چون كلید رزق من در دست توست ، بخواهی یا نخواهی هر روز در خانه ات خواهم آمد و از تو دست نمی كشم . جوان منشی می گوید: من از قوّت یقین او به شگفت آمدم . فردا صبح كه به خانه وزیر رفتم ، دیدم هبیری آمده و ایستاده است . وزیر كه از منزل خارج شد، چشمش به هبیری افتاد، سخت ناراحت گردید. به من گفت : مگر پیام مرا ندادی ؟ گفتم داده ام و او جوابی داده كه وقتی به درگاه خلافت رسیدیم ، شرح می دهم . پس از رسیدن به دربار، جواب را به وزیر گفتم . بشدّت خشمگین شد و از غضب نمی دانست چه كند.

حل مشكل با خواست خدا 

در این بین ، وزیر احضار گردید و او به حضور ماءمون رفت . ابتدا امور كشور را كه باید شرح دهد به عرض رساند. وزیر در آن روز می خواست عبداللّه زبیری را به سمت استاندار مصر معرفی كند. شروع به صحبت كرد و گفت : اوضاع مصر قدری مختل گردیده ، مرد لایقی لازم است به آنجا برود. خلیفه گفت : به نظرت چه كسی برای این كار شایسته است ؟ خواست بگوید: عبداللّه زبیری ، گفت : عبداللّه هبیری . خلیفه پرسید: او زنده است و حالش چطور است ؟ وزیر گفت : اشتباه كردم ، مقصودم عبداللّه زبیری بود، نه عبداللّه هبیری . خلیفه گفت : برای عبداللّه زبیری فكری خواهیم كرد، از هبیری بگو. زمانی كه من خردسال بودم ، گاه نزد من می آمد. او فردی است حقشناس و خدمت نگاهدار. وزیر گفت : او لایق این شغل نیست . خلیفه گفت : او مردی است بزرگ و در كارهای خطیر ورزیده .

وزیر گفت : او از دشمن بچگان آل عباس است . خلیفه گفت كه آل مروان درباره پدران او لطف كردند و آنان تلافی نمودند، ما نیز به او خدمت می كنیم تا اخلاص او در دولت ما ظاهر شود. وزیر گفت : او مدتی است بیكار است و نمی تواند مصر را اداره كند. گفت : او حمایت خود او را تقویت می كنیم و پیشرفتش می دهیم . سپس به وزیر گفت : به جان و سر من بگو چرا با او اینقدر مخالفت می نمایی ؟ وزیر پیغام خود و جواب هبیری را به عرض خلیفه رساند. ماءمون گفت : چه خوب گفته و مطلب همان است كه او گفته ، ما ولایت مصر را به او دادیم و سیصد هزار درهم از خزانه به وی انعام نمودیم تا مقدّمات سفر خود را فراهم آورد. به جان و سر من قسم ، فرمان ولایت مصر و انعام ما را كسی جز خودت به وی نرساند. وزیر اطاعت كرد، به منزل هبیری رفت ، از وی بسیار عذر خواست و جریان امر را گفت . (307) عبداللّه هبیری برای وزیر نیرومند عباسی قدرت مستقلّی قائل نبود و مخالفت او را با احاله شغلی مهم نمی شمرد، تمام توجه هبیری به ذات اقدس الهی معطوف بود و در عالم وسایل و اسباب ، وزیر را مجرای روزی رساندن خداوند به بعضی از افراد می دانست و در پیامی كه به وزیر داده بود، صریحا گفته بود: ذات تو در قبضه قدرت الهی است . عبداللّه هبیری یك موحّد واقعی و یك مسلمان حقیقی بود، او حریم مقدّس باری تعالی را محترم می شمرد، ادای وظیفه عبودیّت می نمود، برای خداوند ضدّی قرار نداده و بر اثر این خلوص واقعی و ایمان محكم ، خداوند در سخت ترین شرایط، دعایش را به بهترین وجه مستجاب نمود.

توجه به عظمت خداوند 

برای آنكه دعا مردود درگاه الهی نشود، باید دعا كننده به قدر و عظمت باری تعالی توجه كامل داشته باشد و برای او ضدّی قرار ندهد. در قطعه دعای مكارم الاخلاق موضوع بحث امروز، امام سجاد(ع ) برای مردود نشدن دعا از دو مطلب نام برده : یكی ضدّ است و آن دیگر ندّ. عرض می كند:

ولا تردّ دعائی علیّ ردا، فانّی لا اجعل لك ضدّا، ولا ادعو معك ندّا.

بار الها! دعای مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه برای تو مخالف و ضدّی قرار داده ام و نه با تو مماثل و همتایی را خوانده ام .

قبلا گفته شد:

النّدّالمثل ، یقال ما لا ندّ له ای ما لا نظیر له :

ندّبه معنای همانند و مثل است ، گفته می شود: برای فلان موجد ندّی نیست یعنی نظیر ندارد.

بعضی ب اثر جهل ، آلهه موهوم و خود ساخته را ضدّ خداوند خوانده و بعضی مخلوق آفریده را ضدّ خدا قرار داده و پنداشته اند كه اگر ضدّ خدا بخواهد، می تواند سدّ اراده الهی شود و نگذارد امر او تحقّق یابد. بعضی بر اثر نادانی ، كارهای اختصاصی خداوند را به غیر خدا نسبت می دهند و آن غیر را همتا و مثل او می پندارند و با این پندار ناصواب به حریم مقدّس الهی اسائه ادب می نمایند. در مقابل اینان ، افراد واقع بین و باایمانی هستند كه در تمام مواقع حریم الهی را محترم می شمرند و قدمی از مرز واقع فراتر نمی روند. برای توضیح مطلب و تفكیك این دو گروه از یكدیگر، لازم است به اختصار در این باره توضیحی داده شود.

ایمان به خدای بی همتا 

خداوند دنیا را عالم علل و اسباب قرار داده و فیضهای خود را از آن مجاری به مردم می رساند. رزق را از راه كشاورزی ، شف را از راه طبیب و دارو، و دیگر امور را از طرق دیگر.

مؤ منین واقعی و عارفان به مقام ربوبی با آنكه در زندگی از وسایل و اسباب استفاده می كنند و لطف الهی را از آن مجاری دریافت می دارند، هرگز مقام رفیع حضرت باری تعالی را از یاد نمی برند، حریمش را همواره بزرگ می شمرند، و برای او مثلی قرار نمی دهند و این گروه كه از غیر خداوند منقطع اند،هر وقت دعا كنند، درخواستشان مقبول و تمنیّاتشان به اجابت می رسد.

عن ابیعبد اللّه علیه السلام قال : اذا اراد احدكم ان لایساءل اللّه شیئا الاّ اعطاه فلییاءس من النّاس كلّهم ولایكون له رجاء الاّ من عنداللّه عزّوجلّ. فاذا علم اللّه ذلك من قلبه لم یساءل اللّه شیئا الاّ اعطاه . (308)

امام صادق (ع ) فرمود: وقتی یكی از شما اراده كند كه چیزی از خداوند درخواست ننماید مگر آنكه به وی عطا كند، از تمام مردم باید ماءیوس شود و جز به خداوند امیدی نداشته باشد. وقتی خدا بداند كه ضمیر او اینچنین است و از غیر خدا منقطع است ، از او چیزی طلب نمی كند مگر آنكه به وی عطا می فرماید.

بین افراد با ایمان عده قلیلی هستند كه از این مزیّت ایمانی و معرفت سعادت آفرین برخوردارند. بیشتر مردم مؤ من به خداوند از این كمال معنوی بی نصیب اند و در مواقع عادّی كه علل و اسباب طبیعی ، مسیر خود را می پیماید و امور بر وفق مرادشان جریان دارد، از خداوند غافل اند و توجّهشان به وسایل عادی معطوف است . در مواقعی كه اسباب معمولی كم اثر می شود، مثلا طبیب و دوا نمی توانند به مریض بهبود بخشند، وضع روحی بیمار و اطرافیانش منقلب می گردد، از محاری اسباب حالت انقطاع پدید می آید، متوجّه معنویّات می گردند، نور توحید در ضمیرشان شكوفا می شود، صمیمانه دعا می كنند، خداوند تفضّل می فرماید، وضع مریض ناگهان عوض می شود، و آثار بهبودی مشهود می گردد.

یاءس از اسباب عادی و توجه به خدا 

در یكی از جنگهای مسلمین با كفّار، دشمنان در قلعه محكمی استقرار یافته بودند. مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز برای فتح قلعه تلاش می نمودند و نتیجه ای به دست نمی آمد. مدّت محاصره و تلاش برای فتح قلعه به درازا كشید. روحیّه سربازان مسلمین تدریجا ضعیف گردید، آثار یاءس در چهره آنان خوانده می شد. فرمانده لشكر كه این وضع را مشاهده كرد، سخت ناراحت گردید، تصمیم گرفت متوجه خدا شود، دعا كند و برای پیروزی مسلمین از ذات اقدس الهی استمداد نماید. شبی در حالی كه از همه وسایل و اسباب عادی منقطع شده بود، دست دعا به پیشگاه باری تعالی برداشت و از خداوند فتح قلعه و پیروزی مسلمین را درخواست نمود. فردای آن روز در نقطه ای نشسته بود، ناگاه سگ سیاهی را دید كه در عسكرگاه می دود و چون به نقطه انباشتن زباله رسید، برای یافتن طعمه به داخل آن رفت . فرمانده در آن سگ و ممیّزاتش دقّت نمود و به ذهن سپرد. شب فرا رسید. هوا مهتاب بود. فرمانده دید كه همان سگ بالای حصار قلعه ظاهر شد، یقین كرد كه این قلعه راه پنهانی دارد كه سگ از آن راه قلعه را ترك می گوید و از همان راه به قلعه بر می گردد.

استجابت دعای فرمانده 

مطلب را با بعضی از محارم خود به میان گذارد. آنان هر قدر تفحّص نمودند، راه را نیافتند. فرمانده دستور داد انبانی را چرب كنند و در جدار آن سوراخهای كوچكی باز نمایند. در انبان ارزن بریزند و در انبان را محكم ببندند و آن را در محلّ زباله بیفكنند. فردا سگ آمد، به محل زباله رفت ، انبان چرب را به گمان آنكه طعمه ای است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد. حركات بدن سگ موجب شد كه دانه های ارزن در مسیرش بر زمین بریزد. ماءمورین خطّ سیر سگ را از دنبال نمودن دانه های ارزن یافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محكم دشمن را فتح نمودند. (309)

بنابر آنچه مذكور افتاد، معلوم شد كه اگر كسی برای خداوند مخالف و ضدّی قرار ندهد و همچنین از غیر خدا منقطع شود و با او مثل و مانندی را نخواند، دعایش شایسته استجابت است و خداوند تمنّایش را برآورده می سازد.